معنی فارسی cluttery
B1حالت شلوغ و نامنظم، به ویژه فضای داخلی.
Characterized by disorder and confusion; messy.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
اتاق شلوغ پیدا کردن هر چیزی را سخت کرده بود.
مثال:
The cluttery room made it hard to find anything.
معنی(example):
میز شلوغ او برای تمرکز بر کار مناسب نبود.
مثال:
Her cluttery desk was not conducive to focusing on work.
معنی فارسی کلمه cluttery
:
حالت شلوغ و نامنظم، به ویژه فضای داخلی.