معنی فارسی cognominate
B1عمل نامگذاری یا اختصاص نام به یک موجود یا شی.
To give a name to; to designate a specific term or designation.
- VERB
example
معنی(example):
آنها پس از پژوهشهای دقیق تصمیم به نامگذاری گونه جدید گرفتند.
مثال:
They decided to cognominate the new species after thorough research.
معنی(example):
برای نامگذاری این گیاه، دانشمندان نامی مبتنی بر لاتین انتخاب کردند.
مثال:
To cognominate this plant, scientists chose a Latin-based name.
معنی فارسی کلمه cognominate
:
عمل نامگذاری یا اختصاص نام به یک موجود یا شی.