معنی فارسی colling
B1به صدا درآوردن یا صدا زدن جانوران.
The act of making a sound, often related to animals.
- VERB
example
معنی(example):
پرندهای در فاصله به صدا درآمد و توجهها را جلب کرد.
مثال:
The bird was collings in the distance, drawing attention.
معنی(example):
ما از دور صدای جانوران را میشنیدیم.
مثال:
We could hear the collings of the animals from afar.
معنی فارسی کلمه colling
:
به صدا درآوردن یا صدا زدن جانوران.