معنی فارسی collingly

B2

به طور آرام و ملایم.

In a soothing or gentle manner.

example
معنی(example):

او به آرامی صحبت کرد و کلماتش را نرم و ملایم ساخت.

مثال:

He spoke collingly, making his words soothing and gentle.

معنی(example):

او به آرامی به موقعیت نزدیک شد و هدفش آرام کردن همه بود.

مثال:

She approached the situation collingly, aiming to calm everyone down.

معنی فارسی کلمه collingly

: معنی collingly به فارسی

به طور آرام و ملایم.