معنی فارسی combinative

B1

توانایی یا فرآیند ترکیب عناصر مختلف برای ایجاد ایده‌های جدید.

Involving or characterized by combination.

example
معنی(example):

تفکر ترکیبی اجازه می‌دهد که به صورت خلاقانه مشکل حل شود.

مثال:

Combinative thinking allows for creative problem-solving.

معنی(example):

مهارت‌های ترکیبی او در هنر و علم впечатляющие بود.

مثال:

His combinative skills in art and science were impressive.

معنی فارسی کلمه combinative

: معنی combinative به فارسی

توانایی یا فرآیند ترکیب عناصر مختلف برای ایجاد ایده‌های جدید.