معنی فارسی commotive
B2برانگیزنده، تحریککننده.
Causing or being a stimulus for action or emotion.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
شعارهای انگیزشی کمپین بسیاری را به پیوستن ترغیب کرد.
مثال:
The commotive slogans of the campaign inspired many to join.
معنی(example):
سخنرانی انگیزشی او جمعیت را به عمل وا داشت.
مثال:
His commotive speech rallied the crowd to action.
معنی فارسی کلمه commotive
:
برانگیزنده، تحریککننده.
