معنی فارسی compassless
B1بدون قطبنما، اشاره به وضعیت افرادی است که در موقعیتهای ناشناخته یا گم شده قرار دارند.
Without a compass; feeling lost or directionless.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
کوهنوردان در بیابان وسیع احساس بیراهنمایی کردند.
مثال:
The hikers felt compassless in the vast wilderness.
معنی(example):
بدون قطبنما، او در حین کاوش در غار احساس بیراهنمایی کرد.
مثال:
Without a compass, he felt compassless while exploring the cave.
معنی فارسی کلمه compassless
:
بدون قطبنما، اشاره به وضعیت افرادی است که در موقعیتهای ناشناخته یا گم شده قرار دارند.