معنی فارسی compatience
B1سازگاری، حالت یا کیفیت سازگار بودن با دیگران.
Quality of being compatible; the ability to get along with others.
- NOUN
example
معنی(example):
سازگاری او او را به یک شریک عالی تبدیل کرد.
مثال:
Her compatience made her a great partner.
معنی(example):
سازگاری در رابطه آنها مشهود بود.
مثال:
The compatience in their relationship was evident.
معنی فارسی کلمه compatience
:
سازگاری، حالت یا کیفیت سازگار بودن با دیگران.
