معنی فارسی complacently
B1به طور خودراضی، حالتی که در آن فرد احساس رضایت از وضعیت خود دارد.
In a manner that shows a smug or uncritical satisfaction with oneself or one’s achievements.
- ADVERB
example
معنی(example):
تیم با خودراضی بودن کار کرد و باور داشت که هیچکس نمیتواند آنها را شکست دهد.
مثال:
The team worked complacently, believing no one could beat them.
معنی(example):
او با خوددرضایتی به موفقیتش لبخند زد.
مثال:
She smiled complacently at her success.
معنی فارسی کلمه complacently
:
به طور خودراضی، حالتی که در آن فرد احساس رضایت از وضعیت خود دارد.