معنی فارسی complicacy
B1پیچیدگی یا دشواری چیزی که شامل عناصر مختلف یا عوامل زیاد است.
The quality of being complex or intricate.
- NOUN
example
معنی(example):
پیچیدگی قوانین باعث سردرگمی شد.
مثال:
The complicacy of the rules created confusion.
معنی(example):
او در درک پیچیدگی وضعیت مشکل داشت.
مثال:
He struggled to understand the complicacy of the situation.
معنی فارسی کلمه complicacy
:
پیچیدگی یا دشواری چیزی که شامل عناصر مختلف یا عوامل زیاد است.