معنی فارسی composable
B1قابل ترکیب و تشکیل عناصر جدید از اجزای جداگانه.
Able to be combined or put together to form a whole.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این کتابخانه عناصر قابل ترکیب برای کاربردهای مختلف ارائه میدهد.
مثال:
The library offers composable elements for various applications.
معنی(example):
ما یک سیستم قابل ترکیب ایجاد کردیم تا انعطافپذیری را افزایش دهیم.
مثال:
We developed a composable system to enhance flexibility.
معنی فارسی کلمه composable
:
قابل ترکیب و تشکیل عناصر جدید از اجزای جداگانه.