معنی فارسی compromitting
B1به خطر انداختن، وضعیتی که در آن اصول یا ارزشها تهدید میشوند.
Placing at risk or endangering someone or something.
- VERB
example
معنی(example):
این عمل اعتبار تیم را به خطر میاندازد.
مثال:
The act was compromitting the team's integrity.
معنی(example):
وضعیتهای به خطر اندازی میتوانند به عواقب جدی منجر شوند.
مثال:
Compromitting situations can lead to serious consequences.
معنی فارسی کلمه compromitting
:
به خطر انداختن، وضعیتی که در آن اصول یا ارزشها تهدید میشوند.