معنی فارسی compunctions

B2

حالتی از پشیمانی یا عذاب وجدان، احساس گناه نسبت به رفتار یا عمل خاص.

The feeling of guilt or moral scruple that prevents or follows the doing of something bad.

example
معنی(example):

او در طول زندگی‌اش احساس پشیمانی‌های متعددی داشت.

مثال:

He experienced multiple compunctions throughout his life.

معنی(example):

پشیمانی‌های او اغلب باعث می‌شد که با دیگران سازش کند.

مثال:

Her compunctions often led her to make amends.

معنی فارسی کلمه compunctions

: معنی compunctions به فارسی

حالتی از پشیمانی یا عذاب وجدان، احساس گناه نسبت به رفتار یا عمل خاص.