معنی فارسی concaved
B1فرورفته، توصیف صفتی که به حالتی اشاره دارد که در آن بخشی از یک شکل به طرف داخل خم شده است.
Describing a shape that curves inward rather than outward.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
کاسه به سمت داخل فرورفته بود و آن را برای نگه داشتن سوپ مناسب کرده بود.
مثال:
The bowl was concaved, making it perfect for holding soup.
معنی(example):
گونههای فرو رفته او به او ظاهری منحصر به فرد داده بود.
مثال:
His concaved cheeks gave him a unique look.
معنی فارسی کلمه concaved
:
فرورفته، توصیف صفتی که به حالتی اشاره دارد که در آن بخشی از یک شکل به طرف داخل خم شده است.