معنی فارسی concinnated

C1

متناسب، به کار رفته برای توصیف چیزی که به دقت و با ظرافت طراحی یا ترکیب شده است.

Having an elegantly arranged or well-proportioned quality.

example
معنی(example):

کار هنرمند به خاطر عناصر متناسبش ستایش شد.

مثال:

The artist’s work was praised for its concinnated elements.

معنی(example):

شعر احساس متناسبی داشت، با هر کلمه‌ای که به صورت کامل جاگذاری شده بود.

مثال:

The poem felt concinnated, with every word perfectly placed.

معنی فارسی کلمه concinnated

: معنی concinnated به فارسی

متناسب، به کار رفته برای توصیف چیزی که به دقت و با ظرافت طراحی یا ترکیب شده است.