معنی فارسی concomitantly

C1

به معنای به طور هم‌زمان اتفاق افتادن یا وجود داشتن، معمولاً در زمینه‌های علمی یا پزشکی.

Occurring or existing at the same time; simultaneously.

adverb
معنی(adverb):

At the same time as something else.

معنی(adverb):

Incidentally to something else.

example
معنی(example):

دارو باید هم‌زمان با غذا مصرف شود تا از ناراحتی معده جلوگیری شود.

مثال:

The medication should be taken concomitantly with food to avoid stomach upset.

معنی(example):

این مطالعه به بررسی تأثیرات ورزش و رژیم غذایی به‌طور هم‌زمان پرداخت.

مثال:

The study examined the effects of exercise and diet concomitantly.

معنی فارسی کلمه concomitantly

: معنی concomitantly به فارسی

به معنای به طور هم‌زمان اتفاق افتادن یا وجود داشتن، معمولاً در زمینه‌های علمی یا پزشکی.