معنی فارسی concrescent

B2

آنچه در حال به هم پیوستن و رشد است.

Growing together or uniting; increasing in size or development.

example
معنی(example):

اشکال به هم پیوسته ابرها نشانه‌ای از تغییر آب و هوا بود.

مثال:

The concrescent shapes of the clouds signaled a change in weather.

معنی(example):

او از الگوهای به هم پیوسته روی گلدان قدردانی کرد.

مثال:

She admired the concrescent patterns on the vase.

معنی فارسی کلمه concrescent

: معنی concrescent به فارسی

آنچه در حال به هم پیوستن و رشد است.