معنی فارسی configurationally
B2به صورت مربوط به ترتیب و ساختار، به ویژه در زمینههای تحلیلی.
In a manner relating to configuration.
- ADVERB
example
معنی(example):
دادهها بهصورت کنفیکوریشنی سازماندهی شده بودند تا تحلیل بهتری داشته باشند.
مثال:
The data was organized configurationally for better analysis.
معنی(example):
آنها بهصورت کنفیکوریشنی به مشکل نزدیک شدند تا راه حلی پیدا کنند.
مثال:
They approached the problem configurationally to find a solution.
معنی فارسی کلمه configurationally
:
به صورت مربوط به ترتیب و ساختار، به ویژه در زمینههای تحلیلی.