معنی فارسی confinedly

B1

به طور محدود، در شرایطی که آزادی عمل یا حرکت کمتر است.

In a manner that is restricted or limited.

example
معنی(example):

او در فضای کوچک به طور محدود حرکت کرد.

مثال:

She moved confinedly in the small space.

معنی(example):

او به طور محدود صحبت کرد و سعی کرد دیگران را مزاحم نکند.

مثال:

He spoke confinedly, trying not to disturb others.

معنی فارسی کلمه confinedly

: معنی confinedly به فارسی

به طور محدود، در شرایطی که آزادی عمل یا حرکت کمتر است.