معنی فارسی conglobating
B1همگرا کردن، ترکیب و اتصال اجزا به یکدیگر در یک ساختار یکپارچه.
The act of bringing together different elements into a cohesive whole.
- VERB
example
معنی(example):
هنرمند در حال همگرا کردن مواد مختلف برای مجسمه است.
مثال:
The artist is conglobating various materials for the sculpture.
معنی(example):
فرآیند همگرا کردن ممکن است زمان و صبر زیادی لازم داشته باشد.
مثال:
The process of conglobating can take time and patience.
معنی فارسی کلمه conglobating
:
همگرا کردن، ترکیب و اتصال اجزا به یکدیگر در یک ساختار یکپارچه.