معنی فارسی conglobately

B1

به صورت هم‌گرا، به شیوه‌ای که اجزا به طور هماهنگ و منسجم به یکدیگر متصل شده و کار می‌کنند.

In a cohesive or united manner.

example
معنی(example):

سیارات به طور هم‌گرا در مدار خورشید می‌چرخند.

مثال:

The planets conglobately revolve around the sun.

معنی(example):

تیم‌ها به طور هم‌گرا برای دستیابی به اهداف‌شان کار کردند.

مثال:

The teams worked conglobately to achieve their goals.

معنی فارسی کلمه conglobately

: معنی conglobately به فارسی

به صورت هم‌گرا، به شیوه‌ای که اجزا به طور هماهنگ و منسجم به یکدیگر متصل شده و کار می‌کنند.