معنی فارسی conglutinant

B1

ماده‌ای که اجسام را به هم می‌چسباند یا متصل می‌کند.

A substance that helps to bind or stick things together.

example
معنی(example):

یک ماده چسبنده کمک می‌کند تا چیزها به هم متصل شوند.

مثال:

A conglutinant substance helps to bind things together.

معنی(example):

جنبه چسبندگی چسب است که آن را موثر می‌کند.

مثال:

The conglutinant aspect of the glue is what makes it effective.

معنی فارسی کلمه conglutinant

: معنی conglutinant به فارسی

ماده‌ای که اجسام را به هم می‌چسباند یا متصل می‌کند.