معنی فارسی connately
B1به معنای رشد یا قرارگیری در کنار هم به صورت همزمان است.
In a manner that implies togetherness or joint arrangement.
- ADVERB
example
معنی(example):
گلها بهطور همزمان در باغ رشد میکنند.
مثال:
The flowers connately grow in the garden.
معنی(example):
برگها بهطور همزمان در اطراف ساقه قرار دارند.
مثال:
The leaves are connately arranged around the stem.
معنی فارسی کلمه connately
:
به معنای رشد یا قرارگیری در کنار هم به صورت همزمان است.