معنی فارسی connumerate

B1

به‌صورت مشترک شمارش یا محاسبه کردن، به ویژه در گروه‌ها.

To count together or in groups, often used in mathematical contexts.

example
معنی(example):

به شمارش کردن به معنای شمارش به‌صورت گروهی است.

مثال:

To connumerate is to count together or quantify in a group.

معنی(example):

ما باید قبل از شروع پروژه، تمام منابع را به‌طور مشترک شمارش کنیم.

مثال:

We need to connumerate all the resources before the project starts.

معنی فارسی کلمه connumerate

: معنی connumerate به فارسی

به‌صورت مشترک شمارش یا محاسبه کردن، به ویژه در گروه‌ها.