معنی فارسی contortionate
B2دفرمه، به معنای بینظمی یا پیچیدگی در حرکت یا شکل.
Characterized by twisting or bending in a way that is unusual or extreme.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
حرکات رقصنده به طرز زیبایی دفرمه بود.
مثال:
The dancer's movements were exquisitely contortionate.
معنی(example):
مهارتهای دفرمه شدن میتواند سالها طول بکشد تا توسعه یابد.
مثال:
Contortionate skills can take years to develop.
معنی فارسی کلمه contortionate
:
دفرمه، به معنای بینظمی یا پیچیدگی در حرکت یا شکل.