معنی فارسی convolutive
B1مربوط به یک حالت یا فرآیند که در آن اجزاء به طور پیچیدهای به هم مرتبط میشوند.
Pertaining to or characterized by convolution; complex and intricate in form or function.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
طبیعت پیچیده فرآیند کانولوتیو آن را دشوار میکند.
مثال:
The convolutive nature of the process makes it complex.
معنی(example):
او رابطه پیچیده بین متغیرها را توضیح داد.
مثال:
He explained the convolutive relationship between the variables.
معنی فارسی کلمه convolutive
:
مربوط به یک حالت یا فرآیند که در آن اجزاء به طور پیچیدهای به هم مرتبط میشوند.