معنی فارسی cookishly

C1

به شیوه‌ای که نشان‌دهندهٔ عشق یا علاقه به آشپزی باشد.

In a manner that expresses love or passion for cooking.

example
معنی(example):

او در حالی که خمیر را مخلوط می‌کرد، با حالت خاصی خندید.

مثال:

She laughed cookishly as she mixed the batter.

معنی(example):

او با حالت خاصی دربارهٔ دستورهای غذایی محبوبش صحبت کرد.

مثال:

He talked cookishly about his favorite recipes.

معنی فارسی کلمه cookishly

: معنی cookishly به فارسی

به شیوه‌ای که نشان‌دهندهٔ عشق یا علاقه به آشپزی باشد.