معنی فارسی cornicing

B2

عمل اضافه کردن لبه‌های تزئینی به ساختمان.

The process of adding decorative cornices to a structure

example
معنی(example):

کورنیکینگ به تزئینات اتاق زیبایی می‌بخشد.

مثال:

Cornicing adds elegance to the room's decoration.

معنی(example):

او ساعت‌ها روی تزئین خانه جدید کار کرد.

مثال:

He spent hours cornicing the new house.

معنی فارسی کلمه cornicing

: معنی cornicing به فارسی

عمل اضافه کردن لبه‌های تزئینی به ساختمان.