معنی فارسی counterdiscipline

B1

رشته‌ای که در برابر دیگر رشته‌ها قرار می‌گیرد و به تعادل روش‌های مختلف کمک می‌کند.

A field of study or practice that counters or balances another discipline.

example
معنی(example):

پروژه نیاز به یک رشته مقاوم داشت تا روش‌های سنتی را متعادل کند.

مثال:

The project required a counterdiscipline to balance traditional methods.

معنی(example):

در تحقیق، رشته‌های مقاوم امکان رویکردهای نوآورانه را فراهم می‌کند.

مثال:

In research, counterdiscipline allows for innovative approaches.

معنی فارسی کلمه counterdiscipline

: معنی counterdiscipline به فارسی

رشته‌ای که در برابر دیگر رشته‌ها قرار می‌گیرد و به تعادل روش‌های مختلف کمک می‌کند.