معنی فارسی counterreason
B1دلیل یا توجیهی که به طور مستقیم مخالف با دلیل دیگر است.
A reason or justification that is directly opposed to another reason.
- OTHER
example
معنی(example):
او برای هر دلیلی که علیه او ارائه شده بود، یک دلیل متقابل داشت.
مثال:
She had a counterreason for every argument presented against her.
معنی(example):
دلیل متقابل او به روشن شدن سوءتفاهم کمک کرد.
مثال:
His counterreason helped clarify the misunderstanding.
معنی فارسی کلمه counterreason
:
دلیل یا توجیهی که به طور مستقیم مخالف با دلیل دیگر است.
