معنی فارسی crackiness

B1

ترک‌خوردگی، حالتی که در آن سطحی دارای ترک و شکاف است.

The quality of being cracked or having cracks.

example
معنی(example):

ترک‌خوردگی یخ پیاده‌روی روی آن را دشوار کرد.

مثال:

The crackiness of the ice made it difficult to walk on.

معنی(example):

او بعد از زلزله ترک‌خوردگی سطح را متوجه شد.

مثال:

She noticed the crackiness of the surface after the earthquake.

معنی فارسی کلمه crackiness

: معنی crackiness به فارسی

ترک‌خوردگی، حالتی که در آن سطحی دارای ترک و شکاف است.