معنی فارسی cracky

B1

موجودی که خراب و دارای ترک‌های زیاد است.

Having many cracks; broken or damaged.

example
معنی(example):

کفش‌های قدیمی او ترک‌خورده و بسیار شکسته بودند.

مثال:

His old shoes were cracked and very cracky.

معنی(example):

جاده شکسته باعث سختی در رانندگی شد.

مثال:

The cracky road made driving difficult.

معنی فارسی کلمه cracky

: معنی cracky به فارسی

موجودی که خراب و دارای ترک‌های زیاد است.