معنی فارسی cribrately
C1به صورت دقیق و با ساختار مشخص، معمولاً در زمینههای علمی.
In a precise or methodical manner, often used in academic contexts.
- ADVERB
example
معنی(example):
محقق بهطور دقیق یافتهها را توصیف کرد.
مثال:
The researcher described the findings cribrately.
معنی(example):
او در طول ارائه بهطور دقیق صحبت کرد تا نکاتش را روشن کند.
مثال:
She spoke cribrately during the presentation to clarify her points.
معنی فارسی کلمه cribrately
:
به صورت دقیق و با ساختار مشخص، معمولاً در زمینههای علمی.