معنی فارسی crinch
B1کرینچ، به حالتی از صورت اشاره دارد که نشاندهنده ناراحتی یا عدم رضایت است.
To make a facial expression indicating discomfort or distaste.
- VERB
example
معنی(example):
زمانی که طعم لیمو ترش را چشیدم، صورتم را کرینچ کردم.
مثال:
I crinched my face when tasting the sour lemon.
معنی(example):
او وقتی از وضعیت ناراضی است، معمولاً صورتی کرینچ میکند.
مثال:
He tends to crinch when he’s unhappy with the situation.
معنی فارسی کلمه crinch
:
کرینچ، به حالتی از صورت اشاره دارد که نشاندهنده ناراحتی یا عدم رضایت است.