معنی فارسی crippleness
B1ناتوانی، شرایطی که فرد یا حیوان نتواند به طور عادی حرکت کند یا فعالیتهای روزمره خود را انجام دهد.
The state of being crippled, often referring to physical limitations in mobility.
- NOUN
example
معنی(example):
پاهای او دارای ناتوانی بود که راه رفتن را برایش سخت می کرد.
مثال:
His leg had a crippleness that made it hard for him to walk.
معنی(example):
ناتوانی ناشی از آسیب دیدگی کیفیت زندگی او را تحت تأثیر قرار داد.
مثال:
The crippleness from his injury affected his quality of life.
معنی فارسی کلمه crippleness
:
ناتوانی، شرایطی که فرد یا حیوان نتواند به طور عادی حرکت کند یا فعالیتهای روزمره خود را انجام دهد.