معنی فارسی crouth

B1

نشستن یا خم شدن به جلو به حالتی که در آن شخص یا حیوان به سمت زمین نزدیک می‌شود.

To bend the body or limbs closely to the ground or to stoop.

example
معنی(example):

او به صورت نشسته روی زمین جلب توجه نکرد.

مثال:

He sat crouth on the ground to avoid being seen.

معنی(example):

سگ به حالت نشسته درآمد تا به سمت شکار بپرد.

مثال:

The dog crouth down as it prepared to pounce.

معنی فارسی کلمه crouth

: معنی crouth به فارسی

نشستن یا خم شدن به جلو به حالتی که در آن شخص یا حیوان به سمت زمین نزدیک می‌شود.