معنی فارسی cruppen

B1

مرتب کردن یا ساماندهی چیزها به‌طور سازمان‌یافته.

To arrange or organize things in a tidy manner.

example
معنی(example):

آنها قبل از ورود مهمانان، تخت‌ها را مرتب کردند.

مثال:

They cruppen the beds before guests arrived.

معنی(example):

او کاغذها را به صورت مرتب و منظم درآورد.

مثال:

She cruppen the papers into neat piles.

معنی فارسی کلمه cruppen

: معنی cruppen به فارسی

مرتب کردن یا ساماندهی چیزها به‌طور سازمان‌یافته.