معنی فارسی cubical
B2مربوط به یا شبیه به مکعب، معمولاً در اشکال و طراحیها.
Of or like a cube; having the shape of a cube.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
جعبه طراحی مکعبی داشت که آن را به راحتی قابل چیده شدن میکرد.
مثال:
The box had a cubical design that made it easy to stack.
معنی(example):
او یک شکل مکعبی روی کاغذ کشید.
مثال:
He drew a cubical figure on the paper.
معنی فارسی کلمه cubical
:
مربوط به یا شبیه به مکعب، معمولاً در اشکال و طراحیها.