معنی فارسی cuing
B1عملی که در آن به فردی علامت داده میشود برای انجام رفتار یا عمل خاص.
The act of giving prompts to aid in memory or action.
- VERB
example
معنی(example):
معلم به دانشآموزان برای بخش خود علامت میدهد.
مثال:
The teacher is cuing the students for their part.
معنی(example):
نشانهگذاری میتواند به یادآوری اطلاعات کمک کند.
مثال:
Cuing can make it easier to remember information.
معنی فارسی کلمه cuing
:
عملی که در آن به فردی علامت داده میشود برای انجام رفتار یا عمل خاص.