معنی فارسی cumbrousness
B1حالت سنگینی و دست و پا گیر.
The quality of being heavy, unwieldy, or cumbersome.
- NOUN
example
معنی(example):
سنگینی مبلمان باعث شد که اتاق احساس تنگی کند.
مثال:
The cumbrousness of the furniture made the room feel cramped.
معنی(example):
سنگینی او در مکالمه اغلب دوستانش را عصبی میکرد.
مثال:
His cumbrousness in conversation often frustrated his friends.
معنی فارسی کلمه cumbrousness
:
حالت سنگینی و دست و پا گیر.