معنی فارسی cumbrously
B1به صورت سنگین و دشوار.
In a manner that is heavy, unwieldy, or awkward.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور سنگین از میان زیرخاکیهای ضخیم عبور کرد.
مثال:
He moved cumbrously through the thick underbrush.
معنی(example):
این دستگاه به صورت سنگین کار میکرد و استفاده از آن دشوار بود.
مثال:
The machine operated cumbrously, making it hard to use.
معنی فارسی کلمه cumbrously
:
به صورت سنگین و دشوار.