معنی فارسی daintily
B1به شیوهای که نشاندهنده ظرافت و نازکی باشد.
In a delicate or refined manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به آرامی و با ظرافت به سوی صحنه رفت.
مثال:
She walked daintily across the stage.
معنی(example):
او با احتیاط و با ظرافت گلدان شکننده را برداشت.
مثال:
He daintily picked up the fragile vase.
معنی فارسی کلمه daintily
:
به شیوهای که نشاندهنده ظرافت و نازکی باشد.