معنی فارسی daubiest
B1صفتی که برای توصیف تلاش یا کارهای هنری که کمترین دقت را دارند، به کار میرود.
The quality of being clumsy or lacking refinement in an artistic effort.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این بیدقتترین تلاشی بود که او هرگز در یک پروژه انجام داده بود.
مثال:
That was the daubiest effort she had ever put into a project.
معنی(example):
او معمولاً سبکهای داوبیتری را به سبکهای صیقلی ترجیح میدهد.
مثال:
He often prefers the daubiest art styles over polished ones.
معنی فارسی کلمه daubiest
:
صفتی که برای توصیف تلاش یا کارهای هنری که کمترین دقت را دارند، به کار میرود.