معنی فارسی denizened
B1به ساکنان یک مکان، به ویژه در مورد موجودات زنده یا فرهنگها اشاره دارد.
Inhabited by, or pertaining to, residents or inhabitants.
- NOUN
example
معنی(example):
شهر با فرهنگهای منحصر به فردی پر شده بود.
مثال:
The city was denizened with many unique cultures.
معنی(example):
گیاهان و جانوران این منطقه را پر کردند و آن را زنده کردند.
مثال:
Flora and fauna denizened the area, making it vibrant.
معنی فارسی کلمه denizened
:
به ساکنان یک مکان، به ویژه در مورد موجودات زنده یا فرهنگها اشاره دارد.