معنی فارسی denizening

B1

عمل یا فرآیند ساکن کردن یا پر کردن یک مکان از موجودات و فرهنگ‌ها.

The act of making a place inhabited or populated.

example
معنی(example):

فرایند ساکن کردن چشم‌انداز سال‌ها طول کشید.

مثال:

The process of denizening the landscape took years.

معنی(example):

جماعت ما بر ساکن کردن از طریق هنر و فرهنگ تمرکز دارد.

مثال:

Our community is focused on denizening through art and culture.

معنی فارسی کلمه denizening

: معنی denizening به فارسی

عمل یا فرآیند ساکن کردن یا پر کردن یک مکان از موجودات و فرهنگ‌ها.