معنی فارسی denizenship
B1وضعیت یا حالت ساکن یک مکان بودن و حقوق و مزایای مرتبط با آن.
The state or condition of being a resident or inhabitant.
- NOUN
example
معنی(example):
شهروندی او به او اجازه داد تا در رویدادهای محلی شرکت کند.
مثال:
His denizenship allowed him to participate in local events.
معنی(example):
شهروندی میتواند به حس تعلق کمک کند.
مثال:
Denizenship can contribute to a sense of belonging.
معنی فارسی کلمه denizenship
:
وضعیت یا حالت ساکن یک مکان بودن و حقوق و مزایای مرتبط با آن.