معنی فارسی depolished
B1دپولیش شده به وضعیتی اطلاق میشود که در آن براقیت یک سطح از بین رفته یا کاهش یافته است.
Having had the polish removed or reduced.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
میز دپولیش شده بود تا ظاهری روستایی ایجاد کند.
مثال:
The table was depolished to create a rustic appearance.
معنی(example):
پس از دپولیش شدن، چوب ظاهری طبیعی تر داشت.
مثال:
Once depolished, the wood had a more natural look.
معنی فارسی کلمه depolished
:
دپولیش شده به وضعیتی اطلاق میشود که در آن براقیت یک سطح از بین رفته یا کاهش یافته است.