معنی فارسی desolative

B1

دلگداز، توصیف‌کننده چیزی که احساسی از تخریب و تنهایی را به وجود می‌آورد.

Tending to cause desolation; evoking feelings of emptiness and loneliness.

example
معنی(example):

افکار دلگدازش در شب او را عذاب می‌داد.

مثال:

His desolative thoughts haunted him at night.

معنی(example):

صحنه دلگداز بر روی همه تأثیر گذاشت.

مثال:

The desolative scene left an impression on everyone.

معنی فارسی کلمه desolative

: معنی desolative به فارسی

دلگداز، توصیف‌کننده چیزی که احساسی از تخریب و تنهایی را به وجود می‌آورد.