معنی فارسی difficilitate
B2دشوار کردن، ایجاد سختی در انجام کاری.
To make something difficult or harder to do.
- VERB
example
معنی(example):
سیاست جدید ممکن است فرآیند درخواست کمکهای مالی را دشوار کند.
مثال:
The new policy may difficilitate the process of applying for grants.
معنی(example):
در برخی موارد، عوامل میتوانند ارتباط را دشوار کنند.
مثال:
In some cases, factors may difficilitate communication.
معنی فارسی کلمه difficilitate
:
دشوار کردن، ایجاد سختی در انجام کاری.