معنی فارسی dilemite
B1نوعی از معضل یا موقعیت دشوار که نیازمند تصمیمگیری است.
A specific type of dilemma that poses significant challenges.
- NOUN
example
معنی(example):
معضل او در پروژه غیرقابل اجتناب بود.
مثال:
The dilemite she encountered in the project was unavoidable.
معنی(example):
معضل او به دلیل عدم وجود راهنماهای واضح بدتر شد.
مثال:
His dilemite was exacerbated by the lack of clear guidelines.
معنی فارسی کلمه dilemite
:
نوعی از معضل یا موقعیت دشوار که نیازمند تصمیمگیری است.